-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 تیرماه سال 1394 13:22
دلم واسه خونه خودمون تنگ شده یادش بخیر،صبح ها که بیدار میشدم بابای خوبم چایی رو دم کرده بود میز رو چیده بود واسه همه نون رد میاورد از فریزر،صبحانه محبوب هر کسی رو آماده میکرد خودش که اولین نفر صبحونه میخورد ظهر که میومد خونه لای سفره رو نگاه میکرد ببینه نو ن مونده یا نه اگه تیکه نون هر کی می موند باید میرفت جواب پس...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 تیرماه سال 1394 12:44
دیروز تولدم بود،خیلی پیام تبریک دریافت کردم،برعکس پارسال که بیشترین پیامهارو تو یسبوک دریافت کردم دوستان لطف کردن تو تلگرام کلی پیام تبریک برام گذاشتن خیلیهاشون برام آرزوی 120 سال زندگی کردن.منکه خودم اصلا حوصله زندگی رو ندارم 120 سال بخواای زنده باشی خیلی ستمه بهر حال حس خوبی بود وقتی این همه دوست داری که انگار...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 تیرماه سال 1394 18:17
این هفته در کامل ناباوری یه اسباب کشی افتاد رو دوشم.اگه دو روز قبل بهم میگفتن دو روز دیگه بیشتر تو این خونه نیستی اصلا نمیتونستم باور کنم. اما این هفته اونقدر زنگیم بالا و پایین شد که فهمیدم همیشه باید منتظر هر اتفاقی بود.جمعه صبح که چشمامو باز کردم و از خواب بیدار شدم اصلا فکرش رو هم نمیکردم صبحی که به این خوبی شروع...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 دیماه سال 1393 10:27
تظاهر کردن به چیزی که نداری خیلی سخته خیلی شاید زیادی امیدوار بودم به اینکه بالاخره یه روزی همه چیز درست میشه اما دیگه فایده ای نداره منو این کاغذها منو این دیوارها منو این دلشوره ها کاملا فهمیدیم همینه همه آنچه که قرار اتفاق بیفته
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 دیماه سال 1393 10:17
بعضیا خی
-
آدم برفی
یکشنبه 26 مردادماه سال 1393 19:44
درمن آدم برفی ای ست که عاشق آفتاب شده.... و این خلاصه ی همه داستان های عاشقانه جهان است...
-
دلم تنگه تنگه تنگه تنگته
یکشنبه 26 مردادماه سال 1393 10:27
با حس عجیبی ، با حال غریبی ، دلم تنگته پر از عشق و عادت ، بدون حسادت ، دلم تنگته گِله بی گلایه ، بدون کنایه ، دلم تنگته پر از فکر رنگی ، یه جور قشنگی ، دلم تنگته تو جایی که هیشکی واسه هیشکی نیست و همه دل پریشن دلم تنگه تنگه واسه خاطراتت که کهنه نمیشن دلم تنگه تنگه برای یه لحظه کنار تو بودن یه شب شد هزار شب که خاموش و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 تیرماه سال 1393 00:54
خدایا امشب چقدرحالم بده, دارم چرند میگم نه'!؟ میشه چن لحظه فقط چند لحظه از اون بالا بیای پایین پیش من میخوام بغلم کنی ,میشه بغلم کنی ,اخه خیلی احساس تنهایی میکنم,دلم خیلی گرفته میشه بیای پیشم دستت رو بزار رو پیشونیم ببین تب کردم یانه؟پس من چمه چرا اینقدر حالم بده چرا اینقدر بی تابم اینقدر بی قرارم!''' خدا بیاپیشم امشب...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 تیرماه سال 1393 00:34
چندروز مرخصی میخوام خواهش میکنم درخواستمو رد نکن التماس میکنم فقط چند روز! باور کن خیلی خستم,خیلی به این مرخصی نیاز دارم وگرنه نمیتونم با این روح خسته این زندگی لعنتی رو ادامه بدم'!!!!!!!! همون زندگی ای که خودت بدون درخواست استخدامم کردی,شایدهم استسمار!! میخوام بزاری چند روزی به دور از همه کس وهمه چیز باشم بیخیاله...
-
چرا چرا چرا رفتی
پنجشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1393 13:02
چرا رفتی ؟! چرا من بیقرارم به سر سودای آغوش تو دارم نگفتی ماه تاب امشب چه زیباست ندیدی جانم از غم ناشکیباست چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم به سر سودای آغوش تو دارم خیالت گر چه عمری یار من بود امیدت گر چه در پندار من بود بیا امشب شرابی دیگرم ده ز مینای حقیقت ساقرم ده چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم به سر سودای آغوش تو دارم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1393 12:58
خیلی وقته که دلم برای تو تو تو تو تو توتوتوتوتوتوتوتوتوتوتوتوتوتوتوتوتوتوتوتوتوتوتووتوتوتوتوتوتوتوتوتوتوتوتوتوتو تنگ شده...................
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 اسفندماه سال 1392 12:01
خیلی دلم گرفته از خیلی هااااااااااااااااااااااااااااااا
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 19:47
ﺭﺿﺎ ) ﺧﺴﺮﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ( : ﻓﺮﯾــﺪ ، ﺑـﺎﺑـﺎ ﻋــﺸﻖ ﺍﻭﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻭﻗـــﺘﯽ ﺩﯾﺪﯾـــﺶ ﺩﻟـــﺖ ﺑﻠــﺮﺯﻩ ﻋﺸـــﻖ ﺍﻭﻧــﻪ ﮐﻪ ﻭﻗـــﺘﯽ ﻧﻤـــﯿــﺒﯿﻨـﯿــــﺶ ﺩﻟـــﺖ ﻣﯿـــﺨﻮﺍﺩ ﮐــــَـــﻨﺪﻩ ﺷﻪ ... ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺳﺒﺰ
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 بهمنماه سال 1392 18:29
آخه ای خدا چرا چرا چرا حرفتو رک و پوست کنده نمیگی آخه این همه ابهام واسه چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه رو در وایستی داری باهام!!!!!!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 بهمنماه سال 1392 19:23
بغض میکنم;ازترس روزهایی که سهممان ازهم,فقط یک یادش بخیر ساده باشد.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 بهمنماه سال 1392 11:50
یادسهراب به خیر :ان که تالحظه خاموشی گفت چه کنی یادمرا یانکنی من به یادت هستم -ارزویم همه سرسبزی توست
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1392 11:12
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 دیماه سال 1392 17:35
مگه اشک چقدر وزن داره که با جاری شدنش اینقدر سبک می شیم !! زنده یاد حسین پناهی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 دیماه سال 1392 12:01
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر ز لیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 دیماه سال 1392 17:56
شکسپیر میگه : لحظه ای که به شدت احساس تنهایی میکنی, مطمئـــن باش یکی دلتــــــــــــ ـنـــــــــــــ ـگــتــــــــــ ـــه ... !!! ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 آذرماه سال 1392 11:11
ﺧــﺪﺍﻭﻧــــــــﺪﺍ . . . ﭼﻪ ﺭﺍﻫﻬﺎ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﺟﺰ ﺗﻮ ، ﺭﺍﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ .... ﺧﻼﺻﻢ ﮐﻦ ﺍﺯ ﻋﺸﻘﯽ ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﻫﺴﺖ ﻭ ، ﮔﺎﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ ....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1392 19:17
خدا پرسید میخوری یا میبری؟ و من گرســنه پاســخ دادم می خورم. چه میدانستم لذتها را میبرند، و حسرتها را میخورند… حسین پناهی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 آبانماه سال 1392 19:37
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 آبانماه سال 1392 12:14
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1392 21:49
همیشه نه ، ولی گاهی میان بودن و خواستن فاصله می افتد، بعضی وقتها هست که کسی را با تمام وجود می خواهی ولی نباید کنارش باشی !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 خردادماه سال 1392 12:19
باید تو رو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست تو ساده دل کندی، ولی تقدیر، بی تقصیر نیست با این که بی تابِ منی بازَم منو خط می زنی باید تو رو پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی کی با یه جمله مثل من می تونه آرومت کنه؟ اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه دلگیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور وقتی به من فکر می کنی حس می کنم از...