من

و...

من

و...

این هفته در کامل ناباوری یه اسباب کشی افتاد رو دوشم.اگه دو روز قبل بهم میگفتن دو روز دیگه بیشتر تو این  خونه نیستی اصلا نمیتونستم باور کنم. اما این هفته اونقدر زنگیم  بالا و پایین شد که فهمیدم همیشه باید منتظر هر اتفاقی بود.جمعه صبح که چشمامو باز کردم و از خواب بیدار شدم اصلا  فکرش رو هم نمیکردم صبحی که به این خوبی شروع شده  تو روزی که اینقدر خوب و عالیه، شبش قرار باشه از شدت غم و ناراحتی و استرس  با چشمای پر اشک خوابم ببره...

زندگی تو این چند روز  درسهای بزرگی بهم داد،با ناشکیبایی نمیشه کاری رو از پیش برد،با عصبانیت نمیشه با کسی صحبت کرد

زندگی تو این چند روز چند سال پیرم کرد،زندگی بهم نشون داد بیش از اونچیزی که فکرش رو میکردم بی ارزشه

تنها چیزی که تو این دنیا ارزش داره  آرامشه

وقتی قلبابون آرومه و آرامش داریم بهترین حس دنیاس،ارزش این  احساس خوب رو وقتی درک کردم که از دست دادمش وقتی واسه یه لحظه آرامش داشتن تمام وجودم میلرزدید ،قدر لحظه هایی که قلبم آروم بود رو بهتر میفهمیدم

بودن در کنار کسانی که دوستشون دارم بهم آرامشی بی مثال میده

خدای مهربون من ،هیچ وقت قلب های مارا بی قرار نکن

ما را غرق آرامش  کن همان آرامشی که در زمان صدا زدن نام نیکویت همیشه نصیبمان کردی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد